روشنی طلعت تو ماه ندارد، پیش تو گل رونق گیاه ندارد، گوشه ابروی توست منزل جانم، خوشتر از این گوشه پادشه ندارد
غربت را نباید در شهری غریب یا در گم شدن لحظه های آشنا جست، هر وقت عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کرد آنگاه تو غریبی
اگه شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
ای کاش تنهایی من گل سرخی بود که هنگام دیدار به تو میبخشیدم
روزی که دلم پیش دلت بود گرو، دستان مرا سخت فشردی که نرو، روزی که دلت به دیگری مایل شد، کفشان مرا جفت نمودی که برو
لبریز گلاب میشود چشمانت، کم گریه کن آب میشود چشمانت، هنگام خداحافظی ام گریه مکن، حیف است خراب شود چشمانت
دو سوم کره ی زمین رو آب فرا گرفته! اونوقت تو ماهی کوچولوی نازنازی تو تنگ دل من چیکار میکنی؟
همیشه منتظرت می مونم، میدونم میایی، چشم به راه همیشگی تو
نه از قبیله ی ابرم نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم که ترانه بمیرم، دلم گرفته برات ولی اجازه ندارم از نسیمو ترانه سراغی ازت بگیرم
به چشمانت که چون چشمان دریاست، به لبخندت که چون گلهاست، تو را همچون صبح فردا دوست دارم